دهی از دهستان رودبار، بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. سکنۀ آن 116 تن. آب آن از رود خانه اسبمرد و محصول آن غلات، برنج، توت و گردو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان رودبار، بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. سکنۀ آن 116 تن. آب آن از رود خانه اسبمرد و محصول آن غلات، برنج، توت و گردو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان القوارت بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 191 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. مزارع عباس آباد، ملک آباد، علی آباد، حسین آباد، چشمه علی، محمد عظیمی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان القوارت بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 191 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. مزارع عباس آباد، ملک آباد، علی آباد، حسین آباد، چشمه علی، محمد عظیمی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. سکنۀ آن 521 تن است. آب آن از زاینده رود و محصول آن غلات و برنج است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 10) ، سوار اسب کردن: طاهر او را... خلعت داد و برنشاند سوی برادر فرستاد. (تاریخ سیستان). غازی سه بار دیگر زمین بوسه داد و سپاهداران اسب سپهسالار خواستند و برنشاندند. (تاریخ بیهقی) ، به مجاز، آماده و مهیای حرکت کردن: رسول را برنشاندند و آوردند. (تاریخ بیهقی ص 290). رسول و خادم را برنشاندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376) ، جای دادن. قرار دادن. متمکن ساختن. بر تخت نشاندن. در جای بزرگان نشاندن: به ایوان فرستاده را پیش خواند به تخت گرانمایگان برنشاند. فردوسی. و رجوع به نشاندن شود، نصب کردن سرنیزه را. (ناظم الاطباء) : تنصیل، برنشاندن تیغ و پیکان و سنان. (تاج المصادر بیهقی) ، درنشاندن. مرصع کردن. ترصیع، چنانکه گوهری یا پولکهای فلزی را بر چوبی یا چرمی یا سنگی و مانند آن. (یادداشت دهخدا) : گر کوکب ترکشت ریخته شد من دیده بترکشت برنشانم. عماره
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. سکنۀ آن 521 تن است. آب آن از زاینده رود و محصول آن غلات و برنج است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 10) ، سوار اسب کردن: طاهر او را... خلعت داد و برنشاند سوی برادر فرستاد. (تاریخ سیستان). غازی سه بار دیگر زمین بوسه داد و سپاهداران اسب سپهسالار خواستند و برنشاندند. (تاریخ بیهقی) ، به مجاز، آماده و مهیای حرکت کردن: رسول را برنشاندند و آوردند. (تاریخ بیهقی ص 290). رسول و خادم را برنشاندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376) ، جای دادن. قرار دادن. متمکن ساختن. بر تخت نشاندن. در جای بزرگان نشاندن: به ایوان فرستاده را پیش خواند به تخت گرانمایگان برنشاند. فردوسی. و رجوع به نشاندن شود، نصب کردن سرنیزه را. (ناظم الاطباء) : تَنصیل، برنشاندن تیغ و پیکان و سنان. (تاج المصادر بیهقی) ، درنشاندن. مرصع کردن. ترصیع، چنانکه گوهری یا پولکهای فلزی را بر چوبی یا چرمی یا سنگی و مانند آن. (یادداشت دهخدا) : گر کوکب ترکشْت ریخته شد من دیده بترکشْت برنشانم. عماره